سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زائـــــــــرانـــــه
 
آداب و رسوم شهرستان مهریز در ارتباط با استقبال و بدرقه ی زائران

از شروع سفرمان پنج شش ساعتی بود که می گذشت، هنوز راه زیادی در پیش داشتیم

از آخرین دفعه ای که به مشهد رفتیم یادم استکه فاصله ی مهریز تا مشهد حدود 1000کیلومتری هست وحدودا 15یا16ساعت اون هم

  با ماشین وقت می گیره ولی به هر حال شیرین بود وارزش داشت  .

حرف های چند ساعت پیش مامان خیلی برایم جالب بودند.به نظرم رسید شاید هنوز خیلی از رسم ورسوم

های دیگری هم در شهرمان وجود دارد که من از آن ها بی اطلاع هستم.

به این بحث خیلی علاقه مند شده بودم ودلم می خواست در این مورد بیش تر بدانم.

در افکار خودم غوطه ور بودم که با صدای علیرضا به خودم آمدم.

_:«مامان!من تشنه ام.»

_:«الآن برای پسرم یه لیوان آب می ریزم. معصومه تو آب نمی خواهی؟»

_:«نه مامان ممنون.» مامان لیوان آب را به دست علیرضا داد وبه جلو خیره شد.

موقعیت را مناسب دانستم که از مامان سؤالی بپرسم.

_:«مامان!غیر از رسومی که قبلا گفتید رسم دیگری هم بوده که برای بدرقه ی مسافر انجام بدهند؟»

_:«رسم ورسوم که خیلی بوده.مثلا یکی از اون رسم های زیبا چاووشی خوانی بوده...»

_:«چاووشی؟؟؟خوردنیه؟!»

_:«نه! یه رسم قدیمیه.هر وقت زائران راهی سفـر می شد تمام کسانی که از آن ها خداحافظی کرده بود به محلی که مسافرین قرار بوداز آن جا راهی شوند.چاووش خوان هم فردی بود که اشعار مذهبی وزیبایی را برای زائران وبدرقه کنندگان میخواند. در واقع میتوان چاووشی را سمبل

سفر زیارتی به شمار آورد چون در قدیم بدون حضور چاووشی خوان سفر زیارتی شور وهیجانی نداشت و چاووشی خوان زمینه ای را برای زائران ایجاد می کرد.»

_ «مامان میشه برام از چاووشی بیشتر بگی؟»

_ «چاووشی خوان باید فردی باشد که صدای رسا وبلندی داشته باشد تا بتواند اشعار را برای مردم بخواند او

همچنین باید به گونه ای شعر میخواندکه مردم را با خود همراه کند تا برای آن ها آن مکان زیارتی مجسم

شود.من یادمه بابا بزرگم چاووشی خوان بود اون همیشه توی خونه شعرهایش

برای من و بقیه بچه های فامیل می خوند و ما هم کلی لذت می بردیم.»

_ «مامان! الان اون شعرها یادته؟میشه برام بخونی؟»

_ «چاووشی صدای بم مردونه می خواد. من بلد نیستم اونجوری بخونم. اما بابات بلده!» و زیر لبی خندید و به بابا نگاه کرد.

-« بابا. می خونی برامون؟ ما که اینقدر خوبیم! بخون دیگه.»

-« ببین خودشو لوس می کنه! باشه دخترم. آهان این یکی خیلی قشنگه...»

_ «بابا صبرکن من ضبط صوتم را روشن کنم میخوام ضبطش کنم..خب حالا شروع کن.»

بابا با صدای قشنگش شروع کرد به خواندن...عین این موسیقی سنتی ها بود. وقتی خواندن بابا تمام شدمن کلی ذوق کردم وبا علیرضا برای بابا دست زدیم.

ای غریبی که از جد و پدر خویش جدایی / خفته در خاک خراسان و غرب الغربایی

چه ثنا  گویمت  ای  هفتاد و  دو  ملت/  که ثنا خواند خدایت تو چه محتاج ثنایی

این خیابان تو وصحن ورواق توبهشت است / روضه­ات جنت فردوس مسمی به رضایی

میل کردی عنب و تن به قضا خویش بدادی/ ساکن قبر هارونی و راضی به قضایی

آه از آن دم که ز سوز جگر و حال پریشان/  ناله­ات گشت بلند آه تقی جان به کجایی

ای شه یثرب و بطحا تو غریبی به خراسان/ سرور جمله غریبان تو معین الضعفایی

اغنیا مکه روند و  فقرا  سوی  تو  آیند /جان به قربان تو شاها که حج فقرایی

<a href="http://www.up.iranblog.com/viewer.php?file=1crb80x4wze0ajyj8yaz.jpg"><img src="http://www.up.iranblog.com/images/1crb80x4wze0ajyj8yaz_thumb.jpg" border="0" alt="1crb80x4wze0ajyj8yaz.jpg" /></a>

 




برچسب‌ها: بدرقهبدرقه،مشهد،بدرقه،زیارت،چاووشی خوانی
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 92/5/6 توسط فاطمه و عاطفه سادات وهانیه
کدهای جاوا اسکریپت بدرقه،مشهد،بدرقه،زیارت،چاووشی خوانی - زائـــــــــرانـــــه

زائرانه

تمامی حقوق مطالب برای زائـــــــــرانـــــه محفوظ می باشد