من دختری پانزده ساله هستم از دیار قنات وقنوت وقناعت،دختری از جنس کویر با احساساتی لطیف.نام من هم نام بانویی است پاک که به عشق برادر راهی این سرزمین یعنی ایران شد،آری من معصومه هستم.
دختری که با تمام رؤیاهایش در شهری به نام مهریز که نگین شهر یزد است با خانواده ی کوچکم روزگار می گذرانم.من مادری دارم از جنس دریا وپدری به استواری کوه وبرادری جسور وبی پروا که تاکنون 8بهار را به خود دیده است.
شهر من دیار خوبان است؛که مردمانش همه مهربان ودوست داشتنی اند.کوچه باغ هایی دارد که عشق در آن جاری است وبه باغ شهر شهرت دارد.امامزاده سیدغیاث الدین وشاه صفی الدین آرامگاه بزرگانی است که در این خطه ی زیبا آرمیده اند
وملجأیی برای بی پناهی های مردم شهرشده اند.
مهریز؛شهری تاریخی با آداب ورسوم وفرهنگ بالایی است.مردمان این دیار همه عاشق اهل بیت(ع)به خصوص امام رضا(ع)هستند.من وخانواده ام راهی شهری هستیم که بوی نور میدهد،بوی زندگی؛آری مشهد.
«السلام علیک یا علی بن موسی الرضا»
برچسبها: مشهد،معرفی،سفر،امام رضا،زیارت